گزارش صعود به قله توچال (3و4 دی ماه 94):
نفرات شرکت کننده:
خانم هلاله ناطقه (سرپرست برنامه)
آقای محمد محب خواه
آقای مهیار میرزاده
علیرضا سندیانی
کوه توچال در شمال تهران و به ارتفاع 3962 متر است که بخشی از دامنه رشته کوه البرز است. دامنهٔ جنوبی توچال مجاور با شهر تهران و بلندترین نقطه شهر تهران محسوب میشود که به بام تهران شهرت دارد.
مسیرهای صعود:
_ دربند، پناهگاه شیرپلا، جانپناه امیری (سیاه سنگ)، قله توچال (رایج ترین مسیر)
_ ولنجک ( بام تهران) ، ایستگاه پنجم تلهکابین، ایستگاه هفتم تله کابین، قله توچال
_ درکه، پناهگاه پلنگ چال، ایستگاه پنجم تلهکابین، ایستگاه هفتم تلهکابین، قله توچال
_ دارآباد، قله دارآباد، قله پیازچال، قله توچال
_ دربند، دوراهی اوسون، دره اوسون، جان پناه اسپیدکمر، ایستگاه هفتم تله کابین، قلهٔ توچال (قدیمی ترین مسیر
_ دامنهٔ شمالی و از آهار و شکراب به قله توچال
_ دامنهٔ شمالی روستای شهرستانک ، قله توچال
(شاید این یک تعصب باشد...ولی من باور نمیکنم که انسانی علت صعودش به قله را دیدن منظره ی اطراف بیان کند.
هیچکس سختی کوهستان را برای دیدن یک منظره تحمل نمیکند.
قله تنها جایی بر کوهستان نیست " قله در ذهن و قلب ما جای دارد.)
این برنامه توسط گروه فراز رشت اجرا گردید و بنده به آنها ملحق شدم.
بعد از ثبت نام وهماهنگی برنامه قرار شد که بوسیله اتوبوس از ترمینال رشت حرکت کنیم. ساعت حرکت اتوبوس 1:30شب بود که با رسیدن دوستان سواراتوبوس شدیم و بعد از حدود ده دقیقه به سمت تهران (میدان آرژانتین) حرکت کردیم.
شب بود و تاریک و بهترین زمان برای خواب و استراحت!
خلاصه ساعت 5:50 تهران رسیدیم وبعد از کمی استراحت و صرف صبحانه در ساعت 6:50 از میدان آرژانتین به سمت دربند راه افتاریم.
ساعت 7:15 به دربند رسیدیم. نکته جالب این بود که هر کس کوله ای به دوش داشت و میشد یه عالمه کوهنورد را یکجا و در حین مسیر دید!
بعد از چک کردن وسایل و مرتب کردن آن و گرفتن عکس یادگاری ساعت 7:40 صعودمان را شروع کردیم.همه جا یخ زده بود و ساکت!
بعد از طی مسافتی برای کم کردن لباس توقف کردیم. ساعت 8:45 دقیقه به خاک سرخه رسیدیم و مدتی به خاطر یک مشکل کوچک توقف کردیم و سپس به حرکت خود ادامه دادیم.
ادامه مسیر از قرارگاه امداد و نجات محمدرضا داوودی تا پناه گاه شیرپلا به دلیل لغزنده و خطرناک بودن راه و وجود دره در اطراف آن طناب گذاری کرده بودند که باید طناب ها را می گرفتیم و خودمان را بالا میکشیدیم. بعضی جاها هم نیاز به دست به سنگ شدن ساده داشت.
خلاصه بعد از پیمایش مسیر در ساعت 11:50 به پناهگاه شیرپلا رسیدیم وجود آبشار دوقلو در کنار پناهگاه، زیبایی خاصی به منطقه داده بود. درپناهگاه استراحت کردیم و بعد از خوردن نهاری مختصر به سمت جانپناه امیری حرکت کردیم.
مسیر بسیار زیبا بود و وجود برف و ابرهایی که زیر ما بودند به زیبایی آن اضافه میکرد. اما متاسفانه شهری که ازبالای ارتفاع دیده میشد زیرآلودگی و دود و غبار دفن شده بود! وهیچ چیز قابل رویت نبود.
هوا سرد بود و گاه گاهی با برف و باد از ما استقبال می کرد و ما هم به پناهگاه نزدیک تر می شدیم.
ساعت 4:30 به پناهگاه امیری رسیدیم. جایی که هیچ امکاناتی جز محلی برای خوابیدن نداشت. هوا خیلی سرد شده بود و این سرما هم داخل پناه گاه با ما بود جوری که مجبور شدیم از همان ساعت اولیه که به پناه گاه رسیدیم لباس های گرممان را بپوشیم و توی کیسه خواب برویم! داخل پناه گاه سه نفر از هیات کوهنوردی تهران برای کنترل اوضاع حضور داشتند.
بعد از کمی استراحت غذاهایمان را گرم کردیم و دلی از عزا درآوردیم! پس از صرف شام دوباره رفتیم داخل کیسه خواب.
شب سپری شد و صبح آغاز شد.خوشحال بودیم از اینکه صبح شده و دیگر قرار نیست سرمای شب را تحمل کنیم!
بعد از صرف یک صبحانه ی خوب ساعت 8:45 به سمت قله حرکت کردیم. مسیری که پر از کوهنورد بود و به زیبایی صعود اضافه میکرد. مسیر تقریبا شیب های زیادی داشت.
من تصمیم داشتم مسیر راه تا قله را با سرعت بیشتری طی کنم. به همین خاطر از سرپرست اجازه گرفتم و ایشون هم لطف کردن و اجازه دادن. در نتیجه تنها به سمت قله حرکت کردم و یک ساعت زود تر از گروه در ساعت 11:10 به قله رسیدم.
هوا صاف و آفتابی اما سرد بود. از نوک قله مناظر اطراف بسیار زیبا بود و زیباترین چیزی که دیده میشد عظمت دماوند بود که خودنمایی می کرد.
شروع کردیم به گرفتن عکس های یادگاری و بعدش رفتیم داخل جان پناه فلزی روی قله و با چای و آب داغ از خود پذیرایی کردیم. یکی از اتفاقات قشنگی که روی قله داخل جان پناه فلزی افتاد تزیین قسمتی از جان پناه با بادکنک به خاطر تولد یکی از کوهنوردان بود.
خلاصه در ساعت 1:15 از روی قله به سمت ایستگاه هفتم تله کابین به راه افتادیم. به پیشنهاد سرپرست جهت تنوع در برنامه قرار شد که با تله کابین برگردیم.ساعت 1:30 به ایستگاه هفتم رسیدیم. اسکی بازهای زیادی در منطقه بودند که جالب بود. بعد از خرید بلیط و ماندن در صف سوار تله کابین شدیم و ایستگاه پنج پیاده شدیم.برای رسیدین به پایین باید از ایستگاه پنج دوباره سوار تله کابین بشیم. بدی ماجرا از اینجا شروع شد که با جمعیت عظیمی که در صف بودند رو به رو شدیم! هوا داخل ایستگاه سرد بود و از آنجا که داخل صف بودیم سرمای بیشتری احساس می کردیم. به شوخی به همدیگر می گفتیم اگر پیاده برمی گشتیم الان رسیده بودیم. بعد از دوساعت که داخل صف مانده بودیم سرانجام قرعه به نام ما افتاد و سوار تله کابین شدیم. فکر کنم سوارشدن تله کابین بعد از تحمل دوساعت صف طولانی با کوله های سنگین روی دوش وسرمای هوا از خود صعود به قله لذت بخش تر بود! سرانجام ساعت 4 سوار تله کابین شدیم و 4:20 به ولنجک رسیدیم. از آنجایی که نهار نخورده بودیم ساعت 4:25 به یکی از رستوران هایی که نزدیک ما بود رفتیم.
بعد از صرف غذا درساعت 6:40 به ترمینال آزادی رسیدیم و با تهیه بلیط رشت- انزلی (7:10) سوار اتوبوس شدیم. درساعت 12:05 به ترمینال رشت رسیدیم .با دوستان خداحافظی کردیم و من ساعت 12:55 به انزلی رسیدم.
برنامه خیلی عالی اجرا شد و پر بود از خاطرات و تجربه های قشنگ.
جا داره از سرپرست برنامه و دوستانی که حضور داشتند بابت خلق این برنامه عالی تشکرکنم.
با آرزوی سلامتی و موفقیت
علیرضا سندیانی
جهت مشاهده آلبوم تصاویر کلیک نمائید.