در جست و جوی رابطه ریشه دار بشر با درختان

 


نقل از نشریه کتاب هفته : شنبه 13 اسفند 1390

گفت و گو : یگانه وصالی

شارلوت ژیل، نویسنده کانادایی برای کتاب «جان کندن: در دل جنگل ها، میان درختان بسیار، و زندگی با قبیله ای درختکار» برنده جایزه کتاب ملی بریتیش کلمبیا، در قسمت اثر غیر داستانی کانادایی، در سال 2012 شد. این کتاب درباره درختکاری است. ژیل هفده سال درختکار بوده است. او کارش را ابتدا از انتاریو شروع کرده و بعد از آنجا به بریتیش کلمبیا رفته و شغلش را ادامه داده است. اما اکنون او استاد خلافه نویسی دانشگاه بریتیش کلمبیاست. او نویسنده مجموعه داستان کوتاه "قاتل زنان" است و داستان های کوتاه بسیاری هم در مجلات مختلف منتشر کرده است. کتاب «جان کندن» را انتشارات گریو استون در ونکوور کانادا به چاپ رسانده است. نشریه «دی اندام مارکتینگ» به تازگی این گفت و گو را با این نویسنده انجام داده است.

 

گفت و گو با شارلوت ژیل، برنده جایزه کتاب ملی


ابتدا کمی درباره کتابتان برایمان توضیح دهید. ایده کار از کجا آمده است؟

هفده سال تمام به عنوان یک درختکار حرفه ای کار می کردم. «جان کندن» در واقع داستان حرفه من است در میان دیگر درختکاران این کار برای من مثل مکاشفه در جنگل هاست، تارخی طبیعی، جست و جوی رابطه دیر سال بشر با درختان و جنگل ها. اما کاری که در اصل می خواستم انجام دهم، بازآفرینی تجربه درختکاری با روشی لذت بخش بود. می خواستم خوانندگان کتابم حس کنند در اعماق آن غرق شده اند.

پس در کتاب جان کندن، شما به تشریح تجربیات خود به عنوان یک درختکار می پردازید و به کند و کاو درباره مساله جنگلداری مشغول می شوید. چه چیزی باعث شد به نوشتن کتابی ترغیب شوید.

همیشه بر این باور بوده ام که درختکاری تجربه انسانی نامتعارفی است پر از شخصیت های گمنام. این کار اغلب طاقت فرساست. کاری پر از عرق ریختن، درگیری با حشرات و جانوران و کثافات دیگر و از همه بدتر کمر درد. متحر بودم که چرا چنینکاری برای من و هزاران نفر دیگر تااین حد جذاب است. بنابراین همین سوال آغازگر داستان شد: پرا کسی با چنین اشتیاقی کمر به کاری چنین پر دردسر و پر کثافت می بندد؟ همچنین می خواستم درباره دغدغه های مهمتر یک درختکار تحقیق و بررسی کنم که به عنوان یک درختکار چه هدفی داریم. آیا واقعا می شود یک جنگل را به این طریق احیا کرد؟ آیا با چنین کاری می شود کره زمین را نجات داد یا اینکه  ما فقط خودمان را سر کار گذاشته ایم و در طول روند پیش رفتن این کتاب به این نتیجه رسیدم که شاید واقعا اثری نداشته باشد اما همیشه یک کار اثراتی جانبی دارد که آنها به نظر من شگفت انگیز و سودمند آمدند و فهمیدم همین علت است که من و ما را سر این کار نگه داشته است. اثراتی مثل تاثیری که درختان در محیط زیست ما می گذارند و باعث می شوند که ما بخواهیمشان.

نکته دیگری که به نظرم جالب آمد این است که چرا سراغ اثری غیر داستانی رفتید؟

وقتی آثار غیر داستانی را می خوانم، دانستن اینکه داستانی واقعی را می خوانم به نظر بسیار هیجان انگیز می آید. اینکه شخصیت هایی که روی صفحات کتاب با آنها ملاقات می کنم، شخصیت های واقعی هستند، یا بوده اند، بسیار جالب و جذاب است. یک اثر غیر داستانی اگر به خوبی و با ظرافت نوشته شده باشد، بی نظیر ترین لحظات زندگی خواننده اش را می سازد. آنها واقعا کمک می کنند تا هم جهان را بهتر بشناسیم، هم خودمان را کمی بهتر.

بخشی از کتاب شما توانایی کاشتن درختانی از خانواده مخروطیان را به جای جنگل های طبیعی که هزاران سال طول کشیده تا به صورت این اکوسیستم پیچیده درآمده اند به چالش کشیده است. این به چالش کشیدن روی کار شما تاثیر گذاشت؟

وقتی که نوشتن را شروع کردم، با سوال ساده ای آغاز کردم: درختکاری اصلا کمکی می کند؟ هیچ کس به اندازه من نمی خواهد به درختکاری اعتماد کند و آن را باور داشته باشد. اما جواب کوتاهی که پیدا کردم این بود که نه واقعا. یا اینکه، قضیه پیچیده تر از این حرف هاست. درختان آفریده های تحسین بر انگیزی هستند. آنها فقط نور خورشید مصرف می کنند. از هوا تغذیه می کنند. آنها بعد از اینکه کاشته می شوند، به مراقبت های زیادی نیاز ندارند. آنها جهانی را اسکلت بندی می کنند که موجودات زنده بسیاری در آن پناه می جویند اما درختها برای ساختن جنگل به زمان زیادی نیاز دارند. به یک قرن، اگر نه به یک هزاره. آنها بسیار صبورتر از آن هستند

چه چالش هایی بر سر راه یک درختکار وجود دارد؟

درختکاری کار یدی است که از هزاران سال پیش تاکنون وجود داشته است. امروزه ده دوازدده نفر درختکار حرفه ای می توانند سی هزار نهال بکارند و بلکه هم بیشتر به همین ترتیب آنان می توانند منطقه ای بزرگ را احیا کنند. یک کارگر درختکار به طر معمول هزار و ششصد بار در طول روز خم می شود. بیشتر از ده مایل راه می رود. پنج هزار کالری مصرف میکند. واقعا شغل بسیار طاقت فرسایی است. چرا که ما کارگر روزمزد هستیم: هر قدر سریع تر کار کنی، پول بیشتری کسب می کنی. وقتی منطقی نگاه می کنم، میبینم که درختکاری شغل افتضاحی است. حشرات اعصاب  همه را خرد می کنند، مجبور هستی در اتاق های بسیار کوچک با هم اتاقی که خودت انتخابش نکرده ای به سر ببری و هر غذایی که جلویت می گذارند بخوری. تقریبا هیچ حریم خصوصی ای وجود ندارد. در آخر احساس بیهودگی هم گاهی دست می دهد از اینکه آیا می شود با کاشتن درخت به دست انسان جنگل ها را احیا کرد. به هر حال وظیفه ما فقط کاشتن درخت است، نه هیچ چیز دیگر.

چطور ممکن است کاری چنین طاقت فرسا لذت بخش و رضایت بخش باشد؟

من همان قدر که از این کار متنفرم بودم، عاشق آن هم بودم. حتی بعد از انجام چندین باره آن احساسی داشتم که به هیچ وجه التیام یافتنی نبود. و در آن واحد نگاه کردن به نهال هایی که کاشته بودم وجودم را سرشار از لذت می کرد. از سختی هایی از قبیل بدی آب و هوا که بگذریم، می رسیم به گیردادن ها و پرسش و پاسخ های رئیس که از همه شان بدتر است. این به من یاد داد که رنج و لذت امور نسبی اند.

چه شد که مشغول چنین کاری شدید؟

زمان دانشجویی در خانه ای دانشجویی زندگی می کردم که پر از درختکار بود. آنها در واقع تابستان ها به چنین کاری مشغول بودند. راستش داستان های هیجان انگیزشان درباره خرس ها و گل و شل، حسابی علاقه مندم کرده بود. در واقع انسان هایی پر هیجان و روشنفکر به نظرم آمدند. از یکی از دوستانم خواستم برایم کاری پیدا کند بدون اینکه بدانم قرار است وارد چه کاری بشوم باید اعتراف کنم که ادم سرسختی نیستم. همیشه دوست داشتم نویسنده شوم و واقعا عاشق راحتی و آرامش بوده ام. ولی وقتی وارد اردوگاه درختکاری در انتاریوی شمالی شدم، انگار وارد مرحله جدیدی از بودن و زندگی شده بودم. در واقع یکی از تغییرهای اساسی زندگی م را تجربه می کردم.

از موضوع درختکاری بگذریم، کتاب جدیدی در دست انتشار دارید؟

این روزها دارم سعی می کنم به سمت ادبیات داستانی برگردم. فکر می کنم کار بعدی ام یک رمان باشد. اما من نویسنده کندی هستم. در واقع یاد گرفته ام که صبور باشم ولی واقعا نمی دانم کار بعدی قرار است چه باشد.


با تشکر از اقای "حسین صالحی" که این مطلب را برای ما ارسال نمودند.